CABSAT بزرگترین همایش شرکتهای ارایه دهنده تجهیزات ارتباطی و بسترهای محتوای دیجیتالی
اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید.
اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید، به پیک نیک بروید.
اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید، به تعطیلات بروید.
اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید، ازدواج کنید.
اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید، ثروت به ارث ببرید.
اگر خوشبختی را برای یک عمرمی خواهید، یاد بگیرید کاری را که انجام می دهید دوست داشته باشید ………
استیو جابز
زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پیر دانا نزد او رفتند.
پیرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند.
او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری!؟
مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحد مرگ او را می پرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود.
از همسرش نیز پرسید: تو چطور! به همسرت تا چه اندازه علاقه داری!؟
زن شرمناک تبسمی کرد و گفت: من هم مانند او تا سرحد مرگ دوستش دارم و تا زمان مرگ از او جدا نخواهم شد و هرگز از این احساسم نسبت به او کاسته نخواهد شد.
پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگی زناشویی شما لحظاتی رخ می دهند که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلا هیچ نشانه ای از علاقه الآنتان در دل خود پیدا نخواهید کرد.
در آن لحظات حتی حاضرنخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید.
اما در آن لحظات عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شوند و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتوافکنی کند.
در این ایام اصلا به فکر جدایی نیافتید و بدانید که “تاسرحد مرگ متنفر بودن” تاوانی است که برای “تا سرحد مرگ دوست داشتن” می پردازید.
عشق و نفرت دو انتهای آونگ زندگی هستند که اگر زیاد به کرانه ها بچسبید، این هردو احساس را در زندگی تجربه خواهید کرد.
سعی کنید همیشه حالت تعادل را حفظ کنید و تا لحظه مرگ لحظه ای از هم جدا نشوید.
از ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : چه کسی ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ خندید و ﮔﻔﺖ: “ﻋﺸﻘﻢ” ﺭﺍ ….
ﮔﻔﺘﻨﺪ : “ﻋﺸﻘﺖ” ﮐﯿﺴﺖ ؟؟
ﮔﻔﺖ : “ﻋﺸﻘﯽ” ﻧﺪﺍﺭﻡ !!
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ “ﻋﺸﻘﺖ” ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ کارها ﮐﻨﯽ….؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧمی شوﻡ،
ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ…،
خیانت نمی کنم…
دور نمی زنم….
وعده سر خرمن نمی دهم…
دروغ نمی گویم..
خیانت نمی کنم….
و ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ،
ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧمی گذﺍﺭﻡ،
می ﭙﺮﺳﺘﻤﺶ …..
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧمی کنم،
ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ …
برایش فداکاری خواهم کرد…
ناراحت و نگرانش نمی کنم…
غمخوارش می شوم…
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ولی ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ …،
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..،
اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ،
ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ..
اگر ترکت کرد، ﭼﻪ…؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ “ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ” ﻧمیﺸﺪم.
قبل از ازدواج و تصمیم به بچه دار شدن از خود بپرسید: آیا من انرژی و حوصله اینکه نزدیک به ۲۰ سال از عمرم را صرف انسان دیگری کنم را دارم؟
آیا امنیت شغلی و درآمد من این اجازه را به من می دهد که بتوانم همه ی نیازهای کودکم را تأمین کنم؟
آیا مشغله ی من به قدری کم هست که همیشه فرصت مطالعه و به روز کردن اطلاعاتم درباره ی تربیت کودک را داشته باشم؟
آیا به سلامت روان کافی رسیده ام که بتوانم یک محیط شاد و سالم برای رشد و بالیدن یک انسان دیگر را تأمین کنم؟
و آیا از خطراتی که در جامعه من وجود دارد آگاه هستم و قدرت حفظ کودکم در مقابل این خطرات را دارم؟
اگر حتی یک جواب شما منفی بود بهتر است منصرف شوید.
مادر و پدر شدن در تولید مثل نیست.
در تربیت صحیح است.
همواره یادتان باشد شما در برابر فردی که به جامعه تزریق می کنید مسئولــــــید.
گاهی لیوان آب را زمین بگذارید.
استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند:
۵۰ گرم، ۱۰۰ گرم، ۱۵۰ گرم
استاد گفت:
من هم بدون وزن کردن، نمیدانم دقیقا وزنش چقدراست ؟
اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمیافتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی میافتد؟
یکی از شاگردان گفت: دستتان کم کم درد میگیرد..
حق با توست.
حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دستتان بیحس میشود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج میشوند. و مطمئنا «کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات میشود؟
درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند.
یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا ، مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهنتان نگه دارید، اشکالی ندارد.
اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگهشان دارید، فلجتان میکنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.
اما مهمتر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمیگیرید، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار میشوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش میآید، برآیید!
دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری زندگی همین است.
به گمانم صبر کردن هم آداب دارد،
زمان دارد،
اینطور نیست که از امروز شروع کنی تا قیام قیامت ادامه بدهی اش.
صبر هم مثل دوی ماراتن است از یک نقطه شروع می شود،
در یک نقطه باید تمامش کنی.
حالا به خط پایان رسیدی،
هی ادامه بدهی،
هی سرعتت را کم و زیاد کنی،
هی خودت را تشویق کنی به خودت روحیه بدهی که مثلا داری می دویی،
به کجا می رسی مسابقه تمام شده،
سوت پایان مسابقه زده شده و تو همچنان در حال دویدنی…
از یک جایی به بعد صبور بودن بی معنی می شود،
درست مثل آن است که کتری را روی گاز بگذاری و منتظر بمانی آب توی کتری بجوشد،
تا آن زمان که آب به نقطه جوش برسد انتظار برای یک چای خوب بسیار منطقی ست،
اما آبی که جوشیده بیشتر از این نمی جوشد،
آبی که به نقطه جوش رسیده،
دیگر وقت جوشیدنش تمام شده،
یعنی از یک جایی به بعد دیگر صبر معنا ندارد.
مثل رابطه،
مثل خیلی از دوستی ها،
منتظر ماندن برای بهبود رابطه اشتباه است.
کار با دعا،
با امید بهتر نمی شود،
و تو داری فقط وقتت را تلف می کنی،
یادمان بماند خرابه های زیادی هستند که تا آخر الزمان خرابه می مانند،
با صبر کردنهای بیهوده هیچ خرابه یی آباد نمی شود.
مذکر عزیز : ” مرد ” باش !
زمین به مرد بودنت نیـاز داره !
مرد باش ؛ نـــه فقط با جسمت !
مرد باش با نگاهت ، با احساست ، . . . !
مردونه حـرف بزن ،
مردونه بخند ،
مردونه گریه کن ،
مردونه عشق بورز ،
مردونه ببخش ، . . . !
مرد باش و هیچ وقت نامردی نکن ؛
مخصوصا در حق کسی که باورت کرده …
و بهـت تکیه کرده…..
مونث عزیز : ” زن ” باش !
تو به وجود آورنده ای !
نگاه هر کس پاسخش لبخند نیست !
زندگی تنها خوشی نیست !
ببین ،
حس کن ،
عشق بورز ،
عاشق شو ،
به کسی که انسانیت را در خود دارد ،
آنکه با پول تو را می خرد جز یک کالا نگاهی دیگر بر تو ندارد !
بجنگید برای با هم بودن !
بجنگید برای انسان بودن .
آدمها بر دو قسم اند :
یا مادر زادی گرگ به دنیا می آیند و یا بره متولد می شوند!!
گرگ ها همیشه گرگ می مانند،
ولی بره ها یا در نهایت تبدیل به گوسفندی تمام عیار می شوند،
و یا یاد می گیرند که چگونه گرگ شوند!
قسمت جالب ماجرا اینجاست که گرگ بره زاده حریص ترو خونریز تر از گرگ گرگ زاده است،
زیرا که او از روی عقده و حقارت و کینه و نفرت می درد و گرگ زاده تنها به حکم عادت!
هیچوقت نمیتوانید با قطعیت بدانید که چه چیز به دیگران انگیزه میدهد. اما میتوانید چیزهایی در خودتان که میپذیرید یا قضاوتشان میکنید را دریابید.
واکنش ما به اظهارنظرهای دیگران همیشه به قضاوت شخصی ما از خودمان و احساس کمبود یا قدرت شخصی مان بستگی دارد، نه فرد مقابل.
اکثر قضاوت های دیگران از یکی از سه علت زیر ریشه می گیرد:
۱- آن رفتار و خصوصیت تان برای خودتان هم قابل تحمل نیست.
بعنوان مثال، ممکن است خجالتی باشید و با فردی بسیار اجتماعی برخورد کنید. قضاوت شما چیزی شبیه به این خواهد بود: چقدر خودنما، خیلی پرسروصدا و آزاردهنده است. چون خودتان نمی توانید آنطور رفتار کنید، به کسی که اینطور هست کینه می ورزید.
این نوع قضاوت مشخص می کند که شما به طور کامل خودتان را بروز نمی دهید و درنتیجه از کسانیکه اینکار را می کنند نفرت دارید، حتی اگر اینکار غیرعمدی باشد.آگاه شدن از واقعیت این واکنش و تلاش برای ابراز احساساتتان باعث می شود بسیار بهتر خود را بروز دهید.
۲- شما همان رفتار را نشان می دهید و از آن آگاهی ندارید، به همین علت وقتی آن را در کسی می بینید دوست ندارید.
همه ما با این وضعیت روبه رو شده ایم. یک نفر درمورد یکی از دوستان یا آشنایان شکایت می کند و شما با خودتان فکر می کنید، «خنده دار است، اون خودش همین رفتاری که فکر می کنه اشتباهه رو انجام میده!».
نگاهی صادقانه به خودتان بیندازید شاید خیلی از خصوصیاتی که در دیگران دوست ندارید، در خودتان باشد. اگر اینطور بود ممکن است باعث تعجبتان شود و به این ترتیب خود را بهتر پذیرفته و احساس درک و دلسوزی بیشتری نسبت به دیگران پیدا خواهید کرد.
۳- فردی حسود هستید و به همین دلیل به داشته های دیگران حسد می ورزید و آنها را قضاوت می کنید.
کسیکه در زمینه ای به موفقیت رسیده باشد ممکن است شما را یاد عدم موفقیت خودتان در آن زمینه بیندازد. به موفقیت بالاتر او حسادت کرده و بعد سعی می کنید اشکالی در او پیدا کنید تا حس کمبود خودتان را جبران کنید.
ازآنجاکه الگوگیری انگیزه بسیار قوی تری است تا رقابت، اگر سعی کنید به جای اینکه وقتتان را برای پیدا کردن عیب و ایراد در آن فرد تلف کنید، آن فرد را الگوی خود قرار دهید، موفق تر خواهید بود.
بیشتر قضاوت ها و انتقاداتی که از دیگران می کنیم، استراتژی های ذهن برای جلوگیری از بروز احساسات ناراحت کننده است. اما اگر ندانید این احساسات از کجا ناشی می شوند، ممکن است موجب ناراحتی بسیار بیشتر شود.
آگاه شدن از ذات این انتقادها به این معنی نیست که دیگر هیچ اولویتی ندارید، هنوز هم ممکن است متوجه برخی رفتارهای خاص که برایتان نامطلوب است، بشوید. اما با درک درست و کمی تلاش، بصیرت و تمایز گذاشتن جای قضاوت و انتقاد را می گیرد و باعث می شود برای دیگران احساس دلسوزی و شفقت کنید، حتی اگر علاقه چندانی به آن رفتار نداشته باشید.
بصیرت، آگاهی و درک بدون واکنش احساسی است. قضاوت هایی که موجب واکنش های احساسی می شوند کلید راهنما برای کمک به شما برای پیدا کردن بینش فردی است.وقتی به جای قضاوت کردن دیگران، اعتقادات و تصورات آنها را کشف کنید، دری برای گستردن خودآگاهی و پذیرش خود باز خواهید کرد.
به جای اینکه اسیر دام نفس برای قضاوت دیگران شوید، اجازه بدهید واکنش ها و قضاوت هایتان برای دست یافتن به خودآگاهی بیشتر کمکتان کند و بنابرآن به خوشبختی و موفقیت بیشتری دست خواهید یافت.
وقتی از قضاوت خود از دیگران بعنوان آینه ای برای نشان دادن عملکرد ذهنتان استفاده کنید، انعکاس هر فرد می تواند هدیه ای ارزشمند برایتان باشد و هر فردی که با او برخورد می کنید را به معلمی برایتان تبدیل خواهد کرد.