ژوئن
02

بچه که بودیم …..

شاید ما به سرعت از بچگی هامون دورشدیم،
کوچیک که بودیم چه دلای بزرگی داشتیم،
حالا که بزرگیم چه دلای کوچیکی…
کاش دلامون به بزرگیه بچگی بود،
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم،
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود،
کاش قلبها در چهره بود،
حالا اگر فریاد هم بزنیم کسی نمیفهمه وما به همین سکوت دلخوش کردیم،
اما یک سکوت پر بهتر ازیک فریاده توخالیه !
سکوتی رو که یک نفر بفهمه بهتر از هزار فریادیه که هیشکی نفهمه.
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست.
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد.
دنیا روببین بچه بودیم بارون همیشه از آسمون می اومد،
اما حالا از چشامون میاد.
بچه بودیم،
همه چشمای خیسمون رو می دیدن،
بزرگ شدیم هیچ کس اونا رو نمی بینه !
بچه بودیم همه رو به اندازه ۱۰ تا دوس داشتیم،
بزرگ شدیم بعضی ها رو اصلا دوس نداریم !
بعضی ها رو کم بعضی ها رو بی نهایت.
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم،
همه یکسان بودن.
بزرگ که شدیم،
قضاوتهای درست وغلط باعث شد،
اندازه دوس داشتنمون تغییر کنه !
کاش هنوز هم همه رو به اندازه ی همون بچگی ۱۰ تا دوس داشتیم …..

۲ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید

خوراک دیدگاه ها   نشانی بازتاب

دیدگاهتان را بیان کنید.