آگوست
14

معمولی بودن

فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد.
آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد نه نقاشی را می گذارد کنار،
نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند،
نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است،
نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش می گیرد،
نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را،
نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که “ترین” ها همیشه در هراس زندگی می کنند.
هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم های “معمولی”
و این هراس می تواند حتی لذت زندگی،
نوشتن،
درس خواندن،
نقاشی کشیدن،
ساز زدن،
خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی م را پرورش دهم.
نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با “ترین”هایم به رسمیت بشناسند.
از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولی ا م عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق بورزن.

هیچ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید

دیدگاهی داده نشده است.

خوراک دیدگاه ها   نشانی بازتاب

دیدگاهتان را بیان کنید.