دسامبر
02

تئوری شن

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد !
و دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.
مامور مرزی می پرسد: در کیسه ها چه داری ؟
او می گوید: شن !
مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود،
یک شبانه روز او را بازداشت می کند،
ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد !
بنابراین به او اجازه عبور می دهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا…
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید:
من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی،
راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی ؟
قاچاقچی می گوید : دوچرخه ! ! !

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند.