دسامبر
29

دلم می خواست های من

چقدر وقت کم است برای دیدن تمام دنیا!
برای بودن با تمام مردم دنیا!
چقدر حیف است که من می میرم و غواصی در عمق اقیانوس ها را تجربه نمی کنم !
می میرم و حداقل یکبار زمین را از روی کره ماه نمی بینم !
دلم می خواست چند سال در یک جنگل یا یک روستا زندگی کنم .
چند سالی را هم در چند کشور دیگر با آداب و رسومی دیگر.
دلم می خواست چند کلیسا و معبد و مسجد بزرگ جهان را می دیدم و با پیروان ادیان مختلف حرف می زدم .
دلم می خواست یکبار هم که شده از ارتفاعی بلند و مهیب پرواز می کرد.
“”دلم می خواست های من”” زیادند ، بلندند ، طولانی اند .
اما مهمترین دلم می خواستم،
این است که انسان باشم انسان بمانم و انسان محشور شوم .
چقدر وقت کم است .
تا وقت دارم باید مهر بورزم به همین چند نفر که از تمام مردم دنیا با من نفس می کشند ، باید مهربورزم.
به همین جغرافیایی که سهم چشمهای من از جهان است .
وقت کم است باید خوب باشم،
مهربان باشم،
و دوست بدارم همه ی زیبایی ها را….

هیچ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید

دیدگاهی داده نشده است.

خوراک دیدگاه ها   نشانی بازتاب

دیدگاهتان را بیان کنید.