نوامبر
21

آنکه شنید ، آنکه نشنید!

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است …
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با اودرمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است ، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو…
« ابتدا در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی ، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید ، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:
« عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ »
و همسرش گفت:
« مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!
حقیقت به همین سادگی و صراحت است.
مشکل ، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم ، در دیگران نباشد ؛ شاید در خودمان باشد…





نوامبر
20

منافات سیگار کشیدن و دعا کردن!

در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد:
«فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»
ماکس جواب می دهد:
«چرا از کشیش نمی پرسی؟»
جک نزد کشیش می رود و می پرسد:
«جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.»
کشیش پاسخ می دهد:
«نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.»
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.
ماکس می گوید:
«تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»
ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد:
«آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم ، می توانم دعا کنم ؟»
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد:
«مطمئناً، پسرم. مطمئناً. »





نوامبر
19

شکست ، شخص نیست

یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری،‌ نیاز به مشاور بود. شیوانا از شاگردان خواست تا مرد تاجر را نزد او آورند. یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد. شیوانا پاسخ داد: شکست یک اتفاق است. یک شخص نیست! کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه ای نداشته است، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده است و تارهای متصل به شکست را می شناسد. او بهتر از هر کس دیگری می تواند سیاهچاله های منجر به شکست را به ما نشان بدهد. وقتی کسی موفق می شود بدانید که چیزی یاد نگرفته است!
اما وقتی کسی شکست می خورد آگاه باشید که هزاران چیز یاد گرفته که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد می تواند به دیگران منتقل کند. وقتی کسی شکست می خورد هرگز نگوئید او تا ابد شکست خورده است! بلکه بگوئید او هنوز موفق نشده است!





نوامبر
18

عامل موثر و موفقیت در مردها !

می‌گویند زن‌ها در موفقیت و پیشرفت شوهرانشان نقش به سزایی دارند
ساعد مراغه‌ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم
اما وی با بی‌اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی ؟
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافه‌ای حق به جانب
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی ؟
شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو… ؟
شدیم وزیر امور خارجه گفت فلانی نخست وزیر است… خاک بر سرت کنند
القصه آن که شدیم نخست وزیر و این بار با گام‌های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت

خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی





نوامبر
16

پـیـشـرفـت!

ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آب های اطراف ژاپن سال هاست که ماهی تازه ندارد. بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن قایق های ماهی گیری، بزرگتر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند. ماهیگیران هر چه مسافت طولانی تری را طی می کردند به همان میزان آوردن ماهی تازه بیشتر طول می کشید.

اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهی ها، دیگر تازه نبودند و ژاپنی ها مزه این ماهی را دوست نداشتند.
برای حل این مسئله،شرکت های ماهیگیری فریزرهایی در قایق هایشان تعبیه کردند. آن ها ماهی ها را می گرفتند آن ها را روی دریا منجمد می کردند. فریزرها این امکان را برای قایق ها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب بمانند.

اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را متوجه می شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست نداشتند. بنابر این شرکت های ماهیگیری مخزن هایی را در قایق ها کار گذاشتند و ماهی را در مخازن آب نگهداری می کردند. ماهی ها پس از کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند. آنها خسته و بی رمق ، اما زنده بودند

متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. زیرا ماهی ها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند.

باز ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. پس شرکت های ماهیگیری به گونه ای باید این مسئله را حل می کردند.

آنها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟:”

منافع و مزیتهای رقابت

چطور ژاپنی ها ماهی ها را تازه نگه می دارند؟
برای نگه داشتن ماهی تازه شرکت های ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایق ها استفاده می کنند اما حالا آن ها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می اندازند.

کوسه جندتایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی ها با وضعیتی بسیار سر زنده به مقصد می رسند. زیرا ماهی ها تلاش کردند

توصیه :

– به جای دوری جستن از مشکلات به میان آن ها شیرجه بزنید .
– از بازی لذت ببرید.
– اگر مشکلات و تلاش هایتان بیش از حد بزرگ و بیشمار هستند تسلیم نشوید ، ضعف شما را خسته می کند به جای آن مشکل را تشخیص دهید .
– عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته و کمک بیشتری دریافت کنید.
– اگر به اهدافتان دست یافتید ، اهداف بزرگتری را برای خود تعیین کنید .
– زمانی که نیازهای خود و خانواده تان را برطرف کردید برای حل اهداف گروه ، جامعه و حتی نوع بشر اقدام کنید .
– پس از کسب موفقیت آرام نگیرید ، شما مهارتهایی را دارید که می توانید با آن تغییرات و تفاوتهایی را در دنیا ایجاد کنید .
– در مخزن زندگیتان کوسه ای بیندازید و ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر بروید شنا کنید.





نوامبر
14

آش نخورده و دهن سوخته!

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید:چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته…؟!

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه…

شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود!

مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟!

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!

مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت:
اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم





اکتبر
27

نمایشگاه جیتکس ۲۰۰۹ دبی

برای بازدید از بیست و نهمین نمایشگاه Gitex و بررسی بازار کار و فرصتهای تجاری از طرف شرکت (اعمار سیستم) همراه با همکار گرامیم (مهندس توسلیان) عازم دوبی شدم . چند روز قبل از حرکت طبق معمول با Google Earth منطقه رو حسابی بررسی کردم ، مخصوصا که یک روز قبل از حرکت مدیر شرکت (مهندس عبدی) حسابی ما رو برای این سفر توجیه کردند ! از حدود یک هفته قبل دچار آنفلونزای شدیدی شده بودم ، که با تزریق ۷ تا پنیسلین دردآور تونسته بودم روپا بایستم !
دوشنبه ۲۷ مهرماه ساعت ۸ صبح سال ۱۳۸۸ پرواز داشتیم که مدیر شرکت برای بدرقه آمدند و ما رو تا سالن تشریفات همراهی کردند . پرواز کمی با تاخیر انجام شد ! هواپیما یک توپولوف TU-154 متعلق به شرکت هواپیمایی تابان بود . داخل کابین این پرواز خارجی بشدت فرسوده بود که باعث نگرانی و دلهره میشد ! پذیرایی هم با پروازهای داخلی این شرکت تفاوت چندانی نداشت !
حال بپردازم به دوبی :
دُبی یا دوبی یکی از امیرنشین‌های هفت‌گانه امارات متحده عربی است. دبی بیشترین جمعیت را در میان این هفت امارت دارد و دومین امارت بزرگ آن، و با تنها ۵ درصد از مجموع وسعت خاک امارات عربی متحده (۴٬۱۱۴ km²) بعد از بزرگترین امارت ابوظبی (۶۷٬۳۴۰ کیلومتر مربع) با بیش از ۸۵ درصد از کل مساحت امارات متحده عربی می‌باشد. دبی از دیگر امارت‌های امارات متحده عربی متمایز می‌باشد از این لحاظ که درآمد نفت آن تنها ۶٪ از تولید ناخالص داخلی را تشکیل می‌دهد و اکثر درآمد امارت دبی از منطقه آزاد جبل علی یا (JAFZ)، فروش ملک به اتباع خارجی در مناطق آزاد، اعطای اقامت، صدور مجدد کالا (Re-Export)، ترانزیت مسافر و کالا و همچنین قسمت بزرگی نیز از گردشگری و دیگر خدمات مالی و تجاری تشکیل می‌گردد. تأسیسات و پیشرفتهای زیاد در صنایع و فعالیتهای مختلف در دبی باعث شده تا توجهات جهانی را در تمام زمینه‌ها و پروژه‌ها جلب کند، از جمله رویدادهای ورزشی و کنفرانسها.
بعد از ۵/۱ ساعت پرواز و با اعلام ورود هواپیما به حریم هوایی امارات متحده عربی توسط سرمهماندار رفته رفته روسری خانمهای محترم به کنار رفت و مانتوها جای خودشون رو به تاپ و تی شرت ( اکثراً بدون آستین ، دادند ) . بعضی ها در مورد این دگرگونی حال و احوال می پرسیدند و خودشون جواب دادند “معلومه داریم به دبی نزدیک می شیم” ! ! دیدن چهره های بعضی از افراد که محو تماشای خانمهای محول الحال شده بودند جالب و دیدنی بود ! ! !
بعد از دوساعت پرواز هواپیما آماده نشستن در بزرگترین فرودگاه خاورمیانه می شد . فرودگاه بین المللی دبی دارای یک مرکز خرید می‌باشد. این فرودگاه جوایز بسیاری به خاطر طراحی و سرویس عالی اش برده‌است. فرودگاه بین المللی، مرکزی، جهانی دبی که در حال ساخت می‌باشد، یک منطقه آزاد تجاری را در داخل دبی فراهم . این فرودگاه دارای ۴ زیر شاخه بزرگ می‌باشد. در بدو ورود به دبی از پنجره هواپیما تونستم برای لحظاتی این جزایر رو ببینم :
مجمع الجزایر کوچکی که نقشه قاره ها و خشکی های دنیاست … و نیز سه جزیزه نخل شکل که یکی در دیره و دیگری در جمیرا و سومی در جبل علی ( بندریا گمرک آزاد دبی ) قرار گرفته و استفاده تفریحی و تجاری و مسکونی ازشون میشه :

جزیره نخل جمیرا:
جزیرهٔ جمیرا ( جمیرا نام ده کوچکی بوده ) یکی از پروژه‌های سه گانهٔ ساخت سه جزیره به نامهای جمیرا، دیرا و جبل علی می‌باشد. این جزیره در آبهای خلیج فارس قرار دارد و دربارهٔ آن اینگونه گفته شده که از ماه قابل رویت است. این جزیرهٔ انسان ساخت به شکل نخل است و دارای ۱۷ شاخهٔ عظیم که توسط یک حصار ۱۲ کیلومتری حفاظت شده می‌باشد. این منطقه تفریحی کامل شود، دارای ۲۰۰۰ ویلا، ۴۰ هتل لوکس، مراکز خرید، سینما و امکانات دیگر خواهد بود. برای به سطح آب رساندن این سازه، بسیار بیشتر از ۵۰ میلیون متر مکعب خاک مورد نیاز است. ساخت این جزیره در سال ۲۰۰۱ آغاز شده و در سال ۲۰۰۸ به پایان رسید. این جزیره در زمان اتمام پذیرای ۵۰۰۰۰۰ هزار نفر خواهد بود. مساحت این جزیره ۵ در ۵ کیلومتر است. جمیرا بزرگترین جزیرهٔ انسان ساخت است و حدودا ۴۰ هزار کارگر درگیر ساخت آن بوده‌اند. در جزیره یک مونوریل با ظرفیت حمل ۲ تا ۳ هزار مسافر در روز به خارج و داخل جزیره ساخته خواهد شد.

جزیره نخل دیرا:
این جزیره ساخت آن از سال ۲۰۰۴ آغار شده و تا ۲۰۱۵ ادامه دارد. این جزیره نخل مانند دارای ۴۱ شاخه می‌باشد و مساحتی بیش از پاریس را در بر می‌گیرد و به بیش از یک بیلیون متر مکعب شن و سنگ نیاز دارد. این جزیره مساحتی به طول ۱۴ و عرض ۸٫۵ کیلومتر را دربرمی گیرد. و ۸۰ کیلومتر مربع مساحت کل آن است. این جزیره در برگیرندهٔ تفرجگاهها، مناطق مسکونی، مراکز خرید، امکانات ورزشی و کلوب‌ها می‌باشد. مناطق مسکونی بر روی شاخه‌ها قرار دارد.

جزیره نخل جبل علی :
ساخت این جزیره در سال ۲۰۰۲ آغاز شد و انتظار می‌رفت که در سال ۲۰۰۸ به پایان برسد ، اما هنوز بخاطر مشکلات اقتصادی پیش آمده نیمه تمام مانده ! این جزیره ۵۰٪ از جمیرا بزرگتر است و شامل ۶ مرکز تفریحی ، یک پارک آبی، دهکده دریا و موج شکن‌ها می‌باشد. این سه جزیره خط ساحلی دبی را ۱۲۰ کیلومتر افزایش می‌دهد.
بالاخره از اونهمه نعمت خدادادی شن و سنگ که در بیایانهای شبه جزیره عربستان رها شده علیرغم بهم خوردن معادلات زیست محیطی … باید استفاده معقولی بعمل آید تا این چنین صرف پروژه های تجاری و مسکونی و سپس به دلار برسد !!
بر روی شاخه های نخل مناطق مسکونی رو میشه دید . هتل ۵ ستاره بزرگی رو بر روی نخل جمیرا ساخته اند که یکی از ویژگیهاش داشتن آکواریم بزرگ هستش … سبک معماری اون مدرن و بسیار زیباست .
هتل زیبای آتلانتیس و سبک معماری منحصر بفرد و ساحل اختصاصی اون ….
میگن ” آتلانتیس ” نام همون قاره گمشده است که اکنون با کمک دلارهای نفتی سر از دبی در آورده !!
این جزایر سه گانهٔ نخل هشتمین عجایب جهان نامیده شده‌اند .
بعد از نشستن پرواز به سالن تشریفات هدایت شدیم . با ورود یک فرودگاه دیدم که ۷۲ ملت توش بودند (البته ترمینال شماره دو و صد البته در ترمینال شماره یک ، حتما ۱۴۴ ملت ! ! !) و همه چیز داشت بسیار سریع و با دقت پیش میرفت. بعداز عکسبرداری از عنبیه چشم و تشریفات پاسپورت و ویزا برای کنترل بار رفتیم و من که جز یک چمدان کوچک با محتوای لباس بیشتر نداشتم ، مورد بازرسی بدنی در اتاقک های مخصوص قرار گرفتم ! ! ! مامور بازرسی با لهجه بد انگلیسی دنبال پول از لابلای کت و شلوار من میگشت و ظاهرا از اینکه چیزی نصیبش نشده بود با زبان عربی با خودش غرولند میکرد ! ! ! شاید هم میگفت : این بینوا بدون پول برای چی اومده دوبی ؟
توسط Transfer که یک پسر جوان ایرانی بود به هتل RIO که محل اقامت ما بود ، هدایت شدیم . هتل نسبتا کوچک و تمیزی که مدت زیادی از ساخت آن نمی گذشت . مدیر داخلی هتل یک جوان مصری بود اما سایر پرسنل همه هندی بودند !
بعد از جابجا شدن و کمی استراحت برای صرف غذا به رستوران هتل مراجعه کردیم ، که با دیدن غذا و بو کردن فهمیدیم که سرآشپز هتل هم هندی تشریف دارند ! ! ! چیزی که اونجا فراون یافت میشه رستورانهای هندیه .. قیمت مناسبی هم دارن .. ولی یادتون باشه توی رستوران هندی از یک هندی هیچگاه نپرسین که : غذاتون خیلی که تند نیست ؟ ! زیرا بهتون میگه : نه ..اصلا !! …. چون مفهومی که اون برای تندی قائله با اونچه که شما تند میدونین خیلی فرق داره ! ولی سفارش دوغ رو فراموش نکنین . چون مرهمی روی زبان و گلوی سوخته شما خواهد بود !!بحرحال با دهانی سوخته و آش ولاش برگشتیم به اتاق ! ! ! و تا بعداز ظهر بعلت خستگی و بیدارخوابی شب قبل خوابیدیم .
بعداز ظهر برای پیگیری امور محوله به الخلیج سنتر رقتیم که یک مرکز تجاری هست که در طبقه دوم اون شرکت اماراتی اتصالات شعبه خیلی بزرگی داره . دوبی شهر بزرگ و بسیار مدرنیه . پر از ساختمون های سر به فلک کشیده و شیک . خیلی هم از تهران تمیز تره . ولی اگه توی هوای گرم اونجا خل شدین و پیاده محله هاش رو بگردین ، جاهای فقیر نشین رو هم می بینین که هندی ها و فیلیپینی ها و چینی ها اونجا زندگی می کنن. اتاق هائی که ۱۰-۱۵ نفر توش فقط می خوابن و هیچ امکاناتی نداره ! از وسط شهر یه خور میگذره ( یه کانال شبیه رودخونه که به دریا وصله و آب دریا توش جریان داره ) این خور شهر رو به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می کنه. قسمت شرقی اسمش ( دیره ) است و قسمت غربی ( بردوبی ). بردوبی جدید تر و شیک تر از دیره است. روی این خور ۲ تا پل هست که دو طرف شهر رو به هم وصل می کنه و یه تونل زیرگذر هم هست. من انتظار داشتم حد اقل ۱۰ تا پل زده باشن ! توی دوبی بر خلاف انتظار عرب نمی بینید ! چیزی که بیشتر از همه دیده میشه هندیه ! فکر کنم ۶۰ درصد کل جمعیت اونجا هندی هستن ، بقیه هم چینی و فیلیپینی و ایرانی ! ! !
با ورود به شهر خیلی افکارم عوض شد. همه مردم با هم و بدون مشکل با هم زندگی میکردند. تمام مردم (حتی اون عربها که من فکر میکردم ! ! !) مشغول به کار بودند و بدون هیچ ناراحتی و دردسری با هم مراوده مالی داشتند. در هیچ فرمی خبری از مذهب نبود. میخواهم یک اعترافی بکنم : من فکر میکردم که ایرانیها بسیار خوش فکر هستند و اصلا نژاد پرست نیستند ولی واقعا اینجوری نیست (البته دور از جون شما). در هیچ فرمی خبری از هیچ اطلاعات خصوصی نیست و همه با هم بدون هیچ مشکلی مشغول زندگی هستند (یا میشه گفت که با کمترین مشکل) جالبتر از همه اینکه ، اونها این برنامه ها رو از سال ۱۹۹۱ شروع کرده اند. البته در اینکه تمام این عظمت هیچ پشتوانه تاریخی نداره شکی نیست ولی اونها از هیچ شروع کرده اند و انرژی ا.ت.م.ی هم نداشتند. به هر حال یک خاصیت ما ایرانیها اینه که میخواهیم هر کاری رو از ۰ خودمون شروع کنیم!
به هر حال خیلی خوشحال شدم که این عربها که ملخ خور میدونیمشون بسیار پیشرفت کرده اند. حالا فرض کنید که ۶۰ سال دیگه در ایران به این نتیجه میرسند که تهران دیگه درست بشو نیست و دیگه نمی شه راه حلی برای مشکلاتش پیدا کرد (بعد از میلیارها دلار خرج کردن البته) بعد به این نتیجه میرسند که باید یک شهر جدید بسازند (البته تا اون موقع اصفهان و دیگر شهرهای بزرگ ایران هم مثل تهران وضعشون خرابه و ازشون نا امید شده اند) ! پس شروع میکنند با ساخت شهر جدید مثلا در مرکز ایران (کنار کویر) و تازه میشیم ۱۹۹۱ دوبی و چون پول دیگه نیست از خارجیها خواهش میکنند که بیایید سرمایه گذاری کنید و اونها هم پول میارند و هم تکنولوژی (البته تا اون موقع نفت به سلامتی تموم شده و ما داریم از انرژی ا.ت.م.ی استفاده میکنیم) و دلیلشون موفعیت استراتژیک ایرانه و پس از چند سال خیلی چیزها عوض میشه (نمی گم خوب میشه یا نه!).
خدا کنه من زنده باشم و ببینم اینا رو و برای نوه های خودم تعریف کنم که ما چه زندگی داشتیم و واسه یک امتحان MCSE یا IELTS یا سیسکو و چه جاها نمی رفتیم و چه کارها نمی کردیم و اونها هر هر هر بهم بخندند! ! !
با خرید دو سیم کارت بنام DUO (همون ایرانسل خودمون البته نسخه عربیش !) تونستیم با خانواده های خودمون تماسی داشته باشیم ، البته از روی ناچاری ! چون خط ایرانسل من در امارات سرویس نمیداد ! ! ! کمی پیاده روی کردیم و بازارها رو برانداز کردیم بعد هم برگشتیم هتل و کمی تلویزیون شبکه های عربی رو نگاه کردیم و خوابیدیم .
روز دوم :
صبح ساعت ۷ صبح طبق معمول گوشی همراهم میخواست منو بیدار کنه ، که من پیشدستی کردم زنگ اونو از کار انداختم ! بلند شدم و رفتم اصلاح و بعد هم دوش گرفتم و بعد مهندس رو بیدار کردم و اونهم بعداز اصلاح و دوش ، دونفری خوش تیپ کرده وبا کمک مهندس کراواتم رو گره زدم و رفتیم صبحانه . باز هم صبحانه با چاشنی Spices ! ! ! حتی نمیشه سیب زمینی آب پز هندی ها رو خورد ! هندیها در از بین بردن طعم واقعی غذاها استادان بی نظیری هستن ! ! !
بعد از صرف Spices با تاکسی به سمت نمایشگاه جیتکس حرکت کردیم . جیتکس بزرگ‌ترین نمایشگاه تخصصی در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات خاورمیانه می باشد که هر ساله از ۲۶ مهرماه تا ۳ آبانماه (برابر با ۱۸ اکتبر ۲۰۰۹) به مدت ۵ روز در محل نمایشگاههای دائمی دوبی برگزار می گردد که با استقبال بسیار شرکت‌کنندگان و بازدیدکنندگان دنیا روبه‌رو می‌شود .
کرایه تاکسی توی دوبی خیلی گرونه . تاکسی مترشون مثل برق شماره میندازه. یه مسیر ۱۵ دقیقه ای رو حدودا ۴۰ درهم میگیرن ( ۱۰ هزار تومن ) . تاکسی ها همه تویوتا کمری هستن. ظاهرا خطی و اینها هم ندارن. از ۱ تا ۴ نفر که سوار بشه، کرایه اش فرقی نداره. یه سری تاکسی هست که مثل ایران خطی هستن. اینا همه تویوتا هایس یا ماشین های بزرگ هستن که ۸-۹ نفر جا میگیرن و کرایشون هم ثابته ( ۵ درهم ) اتوبوس هم هست که بین ۱٫۵ تا ۲٫۵ درهم کرایه میگیره . ولی دیر به دیر میاد.
بعد از Register شدن مهندس وخرید بلیط به سمت سالنها رفتیم (من قبلا در ایران از طریق اینترنت در سایت نمایشگاه Register کرده بودم) . فضای بزرگ جیتکس با فضایی حدود ۶۰ هزار متر مربع خودنمایی میکرد . نمایشگاه امسال از ۴ بخش اصلی تشکیل شده بود. بخش اصلی نمایشگاه (کاربردهای تجاری)، بخش مخابرات و ارتباطات (Golf Comms) ، بخش کنفرانس ها و بخش لوازم مصرفی الکترونیکی.
سالن اول متعلق به دولت الکترونیک امارات متحده عربی بود که بیشتر به تشریح نرم افزارهای CRMP & Portal سازمانهای دولتی امارات پرداخته بود و اکثرا اماراتی بودند. سالن اوراکل با وسعت زیاد و طراحی جالبش بیشتر از سالنها خودنمایی می کرد هرچند که خارج از سواد من بود اما تونستم گشتی در محیط اون بزنم (خیلی ها هم بخاطر مانکن هایی که اونجا بودند ، مشغول سیر و سیاحت بودن ! ! !). ایران نیز در این نمایشگاه در غرفه ای به وسعت ۶۶ متر مربع و با مشارکت ۶ شرکت IT حضور یافته بود. علاوه بر این ۸ شرکت ایرانی دیگر نیز به صورت مستقل در نمایشگاه شرکت کرده بودند. متاسفانه حضور ایران بسیار کمرنگ بود ! ! !
توی نمایشگاه دیدیم که عده ای برای خوردن ناهار توی صف ایستادن ! فکر کردیم حتما غذای مناسبیه ! رفتیم توی صف و سفارش پیتزا دادیم ! مزه همه چیز می داد جز پیتزا ! ! ! با بی میلی و بزور نوشابه دادیم پایین ! ! ! دوباره ادامه بازدید و …..
انصافا که توالت های فرنگی تمیزی داشت . بعداز ظهر قبل از خروج از نمایشگاه هوس خوردن چایی کردیم که وسط یکی از سالنها مینی رستورانی بود . نشستیم و چایی سفارش دادیم که با حیرت از قیمت اون (۲۰ درهم برای دولیوان چای = ۵۴۰۰۰ ریال) کوفت جان کردیم ! ! ! البته با سیاستی که مهندس به کار برد ، دولیوان دیگه خوردیم که با همون قیمت محاسبه شد ! که این یکی حسابی چسبید ! ! !

روز سوم :
باز هم ساعت گوشی موبایل من ساعت ۷ صبح شرمنده شد ! با اصلاح صورت و دوش گرفتن و خوردن تندیهای عالم بعنوان صبحانه ، به طرف نمایشگاه حرکت کردیم ! در بدو ورود یک ربات انسان نما در داخل سالن های نمایشگاه به اجرای نمایش و شوخی و خواندن آواز می پرداخت و بازدید کنندگان را سرگرم می کرد. حرکات بسیار ظریف و نوع ارتباط او با انسان ها، باعث شگفتی هر بیننده ای شده بود. جمعیت بازدید کننده با موبایل ها و دوربین هایشان حرکات و سخنان او را ثبت می کردند که خود من هم توانستم یکی از نمایشهای این ربات رو روی دوربین تصویربرداری ثبت کنم . این ربات که قابلیت سخن گفتن، راه رفتن، نشستن روی ترک چهارچرخه مخصوص، شوخی کردن با مردم و آب پاشیدن روی آنها را دارد، با حرکات شگفت آوری در میان مردم حرکت می کرد بدون اینکه حتی با یک نفر برخورد کند ! او قادر است موانع را در تمام اطراف خود تشخیص داده و با حرکت دادن بموقع اندام هایش مانع از برخورد با آنها شود. حرکات سر و گردن و به ویژه خندیدن او و شوخی کردن با مردم، از او چهره ای محبوب در جیتکس ۲۰۰۹ ساخته، به طوری که حتی توجه بازدید کنندگان اروپایی نمایشگاه را نیز به خود جلب کرده بود. قد این ربات حدود ۲ متر بود .
ادامه دارد هنوز …..





اکتبر
23

بهشت برین

نظام سرمایه داری گند و کثافت اش را به تمام سلولهای جامعه از سیدنی تا سیاتل و از دبی تا ناشناخته ترین روستاهای نپال گسترش داده است. در دو دهه گذشته دنیای سرمایه داری به خاطر گرد و خاکی که از ویرانه های سرمایه داری دولتی بلوک شرق بپا خاسته بود، دنیا را در چنبره تبلیغات ضد انسانی خود فرو برد. از سال گذشته و با عروج بحران اقتصادی که از تبعات نظام سرمایه داری است زندگی به مراتب دهشتناک تری بر میلیونها انسان در پنج قاره تحمیل شده است. دبی نمونه عینی این زوال و تباهی است. در این مقاله ، تمام جنبه های ضد انسانی نظام سرمایه داری را می توان دید. این مقاله را به طبقه کارگر ایران که در مکانی مشابه ، در نبردی نابرابر با سرمایه داری دست و پنجه نرم می کنند ، تقدیم می کنم.

نیمه تاریک بهشت برین

دبی “بهشت برین” خاورمیانه، ستاره درخشان، دارالتجاره عرب و سرمایه داری غربی . اما همینکه دوران سخت که از شنهای بیابان برخاسته بود به امارات رسید، چهره زشتش نمایان گشت.

چهره خندان و گشاده روی شیخ محمد ـ قدرت مطلقه دبی، برتصاویرش پرتو می افکند. تصویر او بر هر ساختمانی قرار گرفته است. این مرد، دبی را به عنوان “شهر هزار و یک شب” به جهان فروخته است. یک “بهشت برین” در خاورمیانه ومحافظت شده ازتوفانهای غبار منطقه.
این روزها لرزشی در خنده شیخ محمد به چشم می خورد. جرثقیل های عالم گیردرسکوت افق فرورفته اند، انگار زمان ایستاده است. در اینجا تعداد بی شماری از ساختمانهای نیمه کاره و رها شده وجود دارد. در دبی گرانترین سازه های جدید مانند هتل آتلانتیس ــ قلعه عظیم صورتی رنگ، در عرض هزار روز و با هزینه یک و نیم میلیارد دلاربر فرازجزیره مصنوعی اش ساخته شد. این هیچ ـ سرزمین روی هیچ ِ هیچ ساخته شد و حالا درزها شروع به نمایان شدن کرده اند.
ناگهان و در یک چشم بر هم زدن انفجار دیوانه وار ساختمان سازی متوقف شد. اسرار دبی آرام آرام در حال زوال اند . اینجا شهری است که دیوانه وار در عرض چند دهه بر اساس اعتبار، وام، سرکوب و بردگی ساخته شد. دبی افسانه فلزی دنیای گلوبالیزه شده نئولیبرالیسم است که نهایتاً در تاریخ ذوب خواهد شد.

١. دیزنی لند بزرگسالان
اسماعیل نمی تواند حرف بزند. هر دفعه که می خواهد ماجرایش را تعریف کند، سرش را پایین می اندازد و در هم مچاله می شود. او یک مهندس ترافیک با قدی کوتاه و قیافه ای معمولی است. هر چند لباسهایش معمولی است، اما هنوزتلألو غبار گرفته یک ثروتمند سابق را با خود دارد. من او را در یکی از بهترین بازارهای بین اللملی کامپیوتر در منطقه بردبی در دفتر کارش ، یافتم. او سالهاست اینجا کار می کند. قطعاً اینجا همان جایی نیست که رؤیاهای اسماعیل در آن به پایان می رسد. ماجرایش را با لکنت زبان بیان می کند و بیش از دو ساعت طول می کشد.
زمانه صدای سابق اش را شکسته است. زمانیکه اسماعیل دبی را لمس کرد، تمام نگرانیهایش از بین رفت. “دبی یک دیزنی لند بزرگسالان بود و شیخ محمد در این سرزمین نقش یک موش را بازی می کرد. زندگی اینجا افسانه ای بود. یه لشکر آدم در اختیارش بود، اصلاً مالیاتی در کار نبود. انگار هر کس یک پادشاه بود. تمام وقت در خرید و فروش و ساخت و ساز ملک بود. تاخرخره مست ! ! !
ناگهان و در یک چشم بر هم زدن انفجار دیوانه وار ساختمان سازی متوقف شد. اما قرض ها روز به روزبیشترمی شد. قبل از اینکه اینجا بیام، اصلاً چیزی در مورد قوانین دبی نمی دانستم. پیش خودم می گفتم این همه شرکت میان اینجا، حتماً مثل کانادا یا هر کشور دیگر لیبرال ـ دمکراسی است. کسی خبر از ورشکستگی بانکها نداشت. اگه اینجا بدهکار بشی و نتونی پرداخت کنی، باید بری زندان.”
در دبی به محض اینکه کارتو رها کنی، صاحب کار به بانک خبر می دهد، اگه بدهی غیرعادی داشته باشی که با پس اندازت جور در نیاد، حسابت بسته میشه و اجازه نداری از کشور بری بیرون. ناگهان کارتهای اعتباری ازکار افتادند. دیگه هیچی نداری.
چیزی که باید در مورد دبی بدونی اینه که اصلاً اینجوری نیست که شنیده ای، اصلاً شهر نیست، مرکز کلاهبرداری است. وقتی بهت میگن که جایی مدرن است می خوان فریبت بدن، زیر پوست این شهر، دیکتاتوری قرون وسطایی خوابیده است.”
٢. تاج خروس
تقریباً سی سال پیش، کل دبی امروزی بیابانی بیش نبود که فقط جای کاکتوسها و گل های تاج خروس و عقرب بود. در پایین شهر آثار شهر قدیمی به جا مانده که زیر فلز و شیشه دفن شده است. در موزه قلعه خاکی دبی، نسخه شسته رفته حکایت دبی نگهداری می شود. اواسط قرن هیجدهم، اینجا درپایین خلیج فارس جایی که مردم به صید مروارید می رفتند، روستایی کوچک ساخته شد. این روستا بزودی شروع به جمع کردن افراد سرگردان از ایران، شبه جزیره هند و سایر ممالک عربی کرد که همه به امید پیدا کردن بخت شان آنجا آمده بودند. آنها اسم یک نوع ملخ محلی ـ دابا، را بر آن نهادند که هر چه دم دستش می آمد، می خورد. شهر بزودی بوسیله نیروی دریایی امپراتوری بریتانیا تسخیر شد که تا سال ١٩٧١ گلویش را چسبیده بود. همینکه انگلیسی ها عقب نشینی کردند، دبی تصمیم گرفت که با شش امارت دور و برش متحد شود و تشکیل امارات متحد عربی دادند.
بریتانیا دبی را درست در زمانی که نفت در آن کشف شده بود با اندوه ترک کرد. شیخ ها ناگهان خود را بر سر دوراهی یافتند. آنها بدویانی بشدت بی سواد بودند که زندگیشان را با شترچرانی در بیابان می گذراندند،اما حالا خودشان را در مقابل طلای عظیمی یافتند. با آن چکار می کردند ؟
دبی در مقایسه با همسایه خود (ابوظبی) فقط چند قطره نفت دارد. بنابراین شیخ مکتوم تصمیم گرفت برای درآمد چیزی بسازد که دائمی باشد. اسرائیل بیابان را شکوفا کرده بود، شیخ مکتوم هم تصمیم گرفت بیابان را شکوفا کند.او شهری ساخت که مرکز توریسم و خدمات تجاری باشد تا پول و استعداد انسانی را از چهارگوشه دنیا فروبلعد. او تمام دنیا را دعوت کرد که با پولهای عاری از مالیات خود به اینجا بیایند. و میلیونها نفر برای غرق کردن ساکنان محلی در پول، که اکنون فقط پنج درصد از جمعیت دبی هستند، سرازیر شدند.
شهری که به نظر می رسد بالغ و رسیده، فقط در عرض سه دهه از آسمان فرود آمده است. مردم دبی تنها در طی یک نسل، ازقرن هیجده به قرن بیست و یک جهیدند. اگر توربزرگ دبی را بگیرید ـ توری که پیشرفته تر ازتمام تورهای بزرگ دنیا است، با تصاویر تبلیغاتی روند این تغییرسیراب خواهید شد. شعار دبی این است “درها را باز بگذارید، مغزها را آزاد کنید” شعاری که راهنمای تور، قبل از اینکه به شما بگویند ململ های شتر نشان بخرید، با لحن کلیپ وارش به شما می گوید. راهنما همچنین می گوید “در اینجامی توانید جنس های اصل بخرید”. از مقابل هر بنای یادبودی که رد می شوید راهنما می گوید “مرکز تجارت جهانی ساخته شده با الطاف … “. اما این یک دروغ محض است. شهر را شیخ نساخته است. شهر را بردگان ساخته اند و هنوز هم در حال ساختن آن هستند.
٣. پشت پرده سیمای ظاهری شهر
سه دبی متفاوت از هم وجود دارد که هر سه در هم تنیده اند .سرمایه گذارانی مانند اسماعیل ، اماراتی های تحت حاکمیت شیخ محمد و خارجی هایی که شهر را ساخته اند و درتله آن افتاده ند. آنها در پشت پرده سیمای شهرقایم شده اند. شما آنها را همه جا می بینید، در دسته های زنجیری که لباس های آبی دلمه بسته از چرک بر تن دارند و در جاهایی که رئیس سرشان داد می کشد. اما به شما آموخته می شود که آنها را نگاه نکنید. شیخ شهر را ساخته است.
کارگران؟ کدام کارگران؟ هر شامگاه صدها هزار مرد جوان که دبی را ساخته اند، سوار بر اتوبوس از محل کار به منطقه مطرودی که یک ساعت با شهر فاصله دارد، برده می شوند. به جایی که دور از مردم در قرنطینه قرار داند. چند سال قبل آنها را با کامیون حمل حیوانات حمل می کردند. اما خارجی ها شکایت کردند که چیز چشم نوازی نیست. بنابراین اکنون آنها را در اتوبوس های فلزی می اندازند که در گرمای بیابان مانند گلخانه است. کارگران مانند اسفنجی که به آرامی چلانده شود، عرق می ریزند.
۴. اعصاب خرد درقصرهای خرید
هوا آنچنان داغ است که کسی بیرون دیده نمی شود. مردم یا در این قصرهای خرید جمع شده اند یا زیر کولرها حمام آفتاب می گیرند. بعد از ده دقیقه، با تاکسی به مرکز شهر رسیدم. در مرکزخرید “هاروی نیکولاس” با دختر فروشنده خسته ای مواجه می شوم که پیراهن حریر ٢٠ هزار پوندی را نشانم می دهد. دختره می گوید “همانگونه که می بینید زیر قیمته” !
به نظر می رسد که وقت در این قصرها نمی گذرد. روز جای خود را به چراغهای درخشان شب می دهد. دبی به بخش هایش خلاصه شده است. دو/ بای یعنی خرید کن. در گرانترین قصرها تقریباً تنها هستم. فروشگاهها خالی اند و صدا در آنها می پیچد. جلوی میکروفون همه می گویند که وضع تجارت روبراه است، اما خارج از ضبط با تحیر نگاهت می کنند. یک فروشنده می گوید “پارسال زیر دست مشتری له شده بودیم، حالا رو ببین”!
بین قصرها چیزی به جز فرش آسفالت وجود ندارد. هر جاده حداقل چهار باند دارد. دبی مانند اتوبانی است که با مراکز خرید نقطه گذاری شده است. اگر هم بخواهی خودت را بکشی، باید روی جاده این کار را بکنی. ساکنان دبی از قصری به قصر دیگر با اتومبیل یا تاکسی می جهند.
می خواهم از یک اماراتی بپرسم در مورد کشورشان که پر از خارجی هاست چه جور فکر می کند؟ اما غیر از سرمایه گذاران و بردگان نمی توانم به بومی های اماراتی نزدیک شوم و چنین چیزی بپرسم. آنها را می بینم که در شهر می چرخند. مردها در رداهای سفید خنک و زنان در چادرسیاه سوزان . غیر ممکن است بتوانم به آنها نزدیک شوم. اینجا زنها از آدم رم می کنند و مردها هتاکانه نگاهت می کنند و با لحن تندی می گویند “دبی خوبه “.
“اینجا بهترین نقطه دنیا برای جوان ماندن است. دولت پول تحصیل را تا سطح دکترا می دهد. هر وقت ازدواج کردند خانه مفت می دهد. خدمات پزشکی رایگان و اگر لازم بود به خارج می برند و پولش را هم می دهند. حتی مجبور نیستند پول تلفن را هم پرداخت کنند. تقریباً هر کس یک خدمتکار، یک پرستار و یک راننده دارد. هیچ وقت مالیات نمی دهند . شما دلت نمی خواهد یک اماراتی باشی ؟”
برای اماراتی ها اینجا مدینه فاضله ای است که الهه ها ، پول های ریخته شده را برایشان جمع می کنند: با گرفتن اجاره بها ازخارجی ها، مالیات پنهان بر تجارت و فرودگاه و فروش آخرین چکه های نفت. بیشتر اماراتی ها برای دولت کار می کنند ودر واقع روی بالش اعتبارات لمیده اند . کار تضمین شده است، اگر اشتباه فاحشی هم بکنند به مال خود آتش زده اند.”
اگر دبی سقوط کند، خاورمیانه بسیار خطرناکتر می شود. صادرات نفت نیست. امید است. مصریهای فقیر، لیبیایی ها و ایرانیان بیچاره بزرگ می شوند و می گویند من میخوام برم دبی. برای منطقه خیلی مهم هستند. آنها دارند نشان می دهند که چطور کشور مسلمان مدرنی باشند. اینجا اثری از بنیادگرایی نمی بینی. اروپایی ها نابودی آنها را آرزو نمی کنند. اگر این مدل وربیفته چی پیش میاد ؟ دبی به سرنوشت ایران ، به سرنوشت اسلامیست ها دچار میشه .”