آوریل
20

این نامردیه . . . !

خدا !

تاحالا کسی اینقدر رُک مثل من بهت گفته : که خیلی نامردی !

آره خیلی نامردی … !

هر اتفاقی که برام افتاد چه بد چه خوب گفتم خدایا شکرت …

این همه بلا به سرم آوردی آخ نگفتم …

چرا باید همچین کاری میکردی که ازم سرد بشه !!! ؟

درست باید میزاشتی تو اوج دوست داشتنم ازم سرد بشه ! ؟

می دونم که هیچ کار تو بی حکمت نیست اما این چه حکمتیه که :

با اون آشنا بشم ُ بعد اینجوری تموم بشه ! ؟

با من آشنا بشه ُ بعد اینجوری تموم بشه ! ؟

خب از اولش آشنا نکن !

حالا میدونی چرا گفتم که نامردی ! ؟

واسه اینکه دل من عادت داره که داغون باشه اما دل اون چی ! ؟

نباید منو ُ جلو پاش میزاشتی که حالا وقت رفتن دلش اینجوری بشکنه !!!

نباید اونو ُ جلو پام میزاشتی که حالا وقت رفتنش دلم اینجوری بشکنه !!!

نباید ! نباید ! نباید !


امروز ساعت ۱۰:۰۵:۵۶ صبح روز چهارشنبه برابر با ۳۱ فروردین ماه ، ” قلب من” با یک جمله ناگهان از کار ایستاد !

برای چند لحظه احساس سقوط از بلندی بهم دست داد !

طنابی که با آن در حال صعود بودم ، ناگهان پاره شد !

تا به خودم اومدم ، دیدم چیزی ازم باقی نمونده !

تمام انگیزه ها ، آرزوها و حتی نیازها …….


شاید دیگه نتونم نوشتن این وب لاگ رو ادامه بدم !

نهایتا یک مطلب در موردش بنویسم و بس .





آوریل
20

ســیــل عــشــق

عاشق شد و عشق قطره قطره پشت دلش جمع شد؛
و یک روز رسید که قلبش ترک برداشت و عشق از شکافِ دلش بیرون ریخت.
سیلی از عشق راه افتاد و جهان را عشق بُرد.
فردای آن روز خدا دوباره جهانی تازه خلق کرد.
مردم اما نمی‌دانند جهان چرا این همه تازه است.
زیرا نمی‌دانند که هر روز کسی عاشق می‌شود و هر روز سیلی از عشق راه می‌افتد
و هر روز جهان را عشق می‌بَرَد و خدا هر روز جهانی تازه خلق می‌کند!





آوریل
20

رنگ عشق

در و دیوار دنیا رنگی است.
رنگ عشق.
خدا جهان را رنگ کرده است.
رنگ عشق.
و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشک نخواهد شد.
از هر طرف که بگذری، لباست به گوشه‌ای خواهد گرفت و رنگی خواهی شد.
اما کاش چندان هم محتاط نباشی؛
شاد باش و بی‌پروا بگذر،
که خدا کسی را دوست‌تر دارد که لباسش رنگی‌تر است …..





آوریل
20

سیل عشق ، رنگ عشق

زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا رفت.
خدا یکی از آن هزار هزار سنگ آتشین را به من داد تا در سینه‌ام بگذارم و قلبم باشد.
حالا هر وقت که روحم یخ می‌کند، سنگ آتشینم سرد می‌شود !
و تنها سنگش باقی می‌ماند و هر وقت که عاشقم، سنگ آتشینم گُر می‌گیرد و تنها آتش‌اش می‌ماند !
مرا ببخش که روزی سنگم و روزی آتش.
مرا ببخش که در سینه‌ام سنگی آتشین است.





آوریل
20

سرنوشت

به راستی چقدرسخت است خندان نگه داشتن لب ها
درزمان گریستن قلب ها

وتظاهربه خوشحالی دراوج غمگینی
وچه دشواروطاقت فرساست گذراندن روزهایی تنهایی وبی یاوری
درحالی که تظاهرمی کنی هیچ چیز برایت اهمیت
ندارد

اما چه شیرین است درخاموشی وتنهایی
به حال خود گریستن وبازهم نفرین به تو ای
سرنوشت!