مه
11

تنهایی ….

تنهایی اساسا” از نبودن کسی شروع می شود که باید باشد و نیست،
یک حقیقت تلخ است که می خورد وسط پیشانی آدم و کاریش هم نمی شود کرد.
تنهایی حقیقتی ست که توی بغض هامان گم کردیم،
همان بغضی ست میان سینه که نه بالا می آید لامصب،
نه پایین می رود لعنتی.
تنهایی پناه بردن است به همه کس و همه چیز،
پخش شدن است توی کوچه،
توی خیابان …
تنهایی یعنی رفتن به جاهایی که نباید بروی،
یعنی سلام کردن به کسانی که نباید سلامشان کنی …
تنهایی یعنی از راه دور برگشته باشی و کسی به استقبالت نیامده باشد ،
یعنی رفته باشی از من ، رفته باشی از ما …
تنهایی یعنی نبودن ” تو ” و نیمکت هایی که پر از نبودن های ماست.
تنهایی یعنی امتداد ثانیه های پتک وار پرتکرار …
و بعد رسیدن به جایی که درونت می‌شود برهوت وسیعی از تنهایی‌،
و صدایت درون خودت می‌پیچد بس که خالی شده ای،
بس که تنها مانده ایی …
تنهایی یعنی یادت برود تنهایی نمی شود از پس تنهایی برآمد ….