اکتبر
13

هنوز به دیدار خدا می روند

هنوز به دیدار خدا می روند خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست.
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند،
خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کند.
خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد.
خدا در جمله ی “عجب شانسی آوردم” است.
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو.
خدا کنار کودکی است که می خواهداز فروشگاه شکلات بدزد.
خدا کنارساعت کوک شده ی توست، که می گذارد ۵ دقیقه بیشتر بخوابی.
از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی ،
از تولدت تا آن روبان مشکی ،
چقدر خدا را دیدی ؟
خدا را ۷ بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟
خدا همین جاست ،
نه فقط در عربستان.
خدا زبان مادری تو را می فهمد ،
نه فقط عربی را .

“فروغ فرخزاد”