اکتبر
24

همراه تنهایی های این روزهام

خودمو گرم میکنم با یه لیوان ودکا
بسته نیمه خالی سیگارمو از رو میز ور میدارم
صدای موزیک رو کم میکنم که واسه خودش بخونه
شلوارمو پام میکنم و دکمه های بالای پیرهنمو نمیبندم
یکنفر دم در منتظرمه
باید عجله کنم
چند روزی هست که اومده تو زندگیم
قراره که با هم بریم کمی قدم بزنیم
دو نفری خیابون ها رو راه بریم و از کنار با هم بودن لذت ببریم
باید موبایلمو خاموش کنم ، از صدا خوشش نمیاد
سکوت، بارزترین خصلتشه و من شیفته همین آرامشش شدم
آهسته درو باز میکنم
طبق معمول پیرهن زردش رو پوشیده
خیلی بهش میاد
این پیرهن لوندش میکنه
دستش رو حلقه میکنه دور دستم
چه آرامشی!
باید از این دقایق با لذت استفاده کنم
تضمینی وجود نداره که تا آخر باهام بمونه
راه میفتیم
دور میشیم
میخندیم
میرقصیم
می ایستیم
به هم نگاه میکنیم
تو این روزای بی کسی جفت خوبیه برام
اسمش رو صدا میکنم
بر میگرده
دوباره صدا میکنم
میخنده
و باز هم صدا میکنم
و بلند تر میخنده
به راستی که اسم “پاییــــــــــــــــــــز” برازندشه