اکتبر
23

بهشت برین

نظام سرمایه داری گند و کثافت اش را به تمام سلولهای جامعه از سیدنی تا سیاتل و از دبی تا ناشناخته ترین روستاهای نپال گسترش داده است. در دو دهه گذشته دنیای سرمایه داری به خاطر گرد و خاکی که از ویرانه های سرمایه داری دولتی بلوک شرق بپا خاسته بود، دنیا را در چنبره تبلیغات ضد انسانی خود فرو برد. از سال گذشته و با عروج بحران اقتصادی که از تبعات نظام سرمایه داری است زندگی به مراتب دهشتناک تری بر میلیونها انسان در پنج قاره تحمیل شده است. دبی نمونه عینی این زوال و تباهی است. در این مقاله ، تمام جنبه های ضد انسانی نظام سرمایه داری را می توان دید. این مقاله را به طبقه کارگر ایران که در مکانی مشابه ، در نبردی نابرابر با سرمایه داری دست و پنجه نرم می کنند ، تقدیم می کنم.

نیمه تاریک بهشت برین

دبی “بهشت برین” خاورمیانه، ستاره درخشان، دارالتجاره عرب و سرمایه داری غربی . اما همینکه دوران سخت که از شنهای بیابان برخاسته بود به امارات رسید، چهره زشتش نمایان گشت.

چهره خندان و گشاده روی شیخ محمد ـ قدرت مطلقه دبی، برتصاویرش پرتو می افکند. تصویر او بر هر ساختمانی قرار گرفته است. این مرد، دبی را به عنوان “شهر هزار و یک شب” به جهان فروخته است. یک “بهشت برین” در خاورمیانه ومحافظت شده ازتوفانهای غبار منطقه.
این روزها لرزشی در خنده شیخ محمد به چشم می خورد. جرثقیل های عالم گیردرسکوت افق فرورفته اند، انگار زمان ایستاده است. در اینجا تعداد بی شماری از ساختمانهای نیمه کاره و رها شده وجود دارد. در دبی گرانترین سازه های جدید مانند هتل آتلانتیس ــ قلعه عظیم صورتی رنگ، در عرض هزار روز و با هزینه یک و نیم میلیارد دلاربر فرازجزیره مصنوعی اش ساخته شد. این هیچ ـ سرزمین روی هیچ ِ هیچ ساخته شد و حالا درزها شروع به نمایان شدن کرده اند.
ناگهان و در یک چشم بر هم زدن انفجار دیوانه وار ساختمان سازی متوقف شد. اسرار دبی آرام آرام در حال زوال اند . اینجا شهری است که دیوانه وار در عرض چند دهه بر اساس اعتبار، وام، سرکوب و بردگی ساخته شد. دبی افسانه فلزی دنیای گلوبالیزه شده نئولیبرالیسم است که نهایتاً در تاریخ ذوب خواهد شد.

١. دیزنی لند بزرگسالان
اسماعیل نمی تواند حرف بزند. هر دفعه که می خواهد ماجرایش را تعریف کند، سرش را پایین می اندازد و در هم مچاله می شود. او یک مهندس ترافیک با قدی کوتاه و قیافه ای معمولی است. هر چند لباسهایش معمولی است، اما هنوزتلألو غبار گرفته یک ثروتمند سابق را با خود دارد. من او را در یکی از بهترین بازارهای بین اللملی کامپیوتر در منطقه بردبی در دفتر کارش ، یافتم. او سالهاست اینجا کار می کند. قطعاً اینجا همان جایی نیست که رؤیاهای اسماعیل در آن به پایان می رسد. ماجرایش را با لکنت زبان بیان می کند و بیش از دو ساعت طول می کشد.
زمانه صدای سابق اش را شکسته است. زمانیکه اسماعیل دبی را لمس کرد، تمام نگرانیهایش از بین رفت. “دبی یک دیزنی لند بزرگسالان بود و شیخ محمد در این سرزمین نقش یک موش را بازی می کرد. زندگی اینجا افسانه ای بود. یه لشکر آدم در اختیارش بود، اصلاً مالیاتی در کار نبود. انگار هر کس یک پادشاه بود. تمام وقت در خرید و فروش و ساخت و ساز ملک بود. تاخرخره مست ! ! !
ناگهان و در یک چشم بر هم زدن انفجار دیوانه وار ساختمان سازی متوقف شد. اما قرض ها روز به روزبیشترمی شد. قبل از اینکه اینجا بیام، اصلاً چیزی در مورد قوانین دبی نمی دانستم. پیش خودم می گفتم این همه شرکت میان اینجا، حتماً مثل کانادا یا هر کشور دیگر لیبرال ـ دمکراسی است. کسی خبر از ورشکستگی بانکها نداشت. اگه اینجا بدهکار بشی و نتونی پرداخت کنی، باید بری زندان.”
در دبی به محض اینکه کارتو رها کنی، صاحب کار به بانک خبر می دهد، اگه بدهی غیرعادی داشته باشی که با پس اندازت جور در نیاد، حسابت بسته میشه و اجازه نداری از کشور بری بیرون. ناگهان کارتهای اعتباری ازکار افتادند. دیگه هیچی نداری.
چیزی که باید در مورد دبی بدونی اینه که اصلاً اینجوری نیست که شنیده ای، اصلاً شهر نیست، مرکز کلاهبرداری است. وقتی بهت میگن که جایی مدرن است می خوان فریبت بدن، زیر پوست این شهر، دیکتاتوری قرون وسطایی خوابیده است.”
٢. تاج خروس
تقریباً سی سال پیش، کل دبی امروزی بیابانی بیش نبود که فقط جای کاکتوسها و گل های تاج خروس و عقرب بود. در پایین شهر آثار شهر قدیمی به جا مانده که زیر فلز و شیشه دفن شده است. در موزه قلعه خاکی دبی، نسخه شسته رفته حکایت دبی نگهداری می شود. اواسط قرن هیجدهم، اینجا درپایین خلیج فارس جایی که مردم به صید مروارید می رفتند، روستایی کوچک ساخته شد. این روستا بزودی شروع به جمع کردن افراد سرگردان از ایران، شبه جزیره هند و سایر ممالک عربی کرد که همه به امید پیدا کردن بخت شان آنجا آمده بودند. آنها اسم یک نوع ملخ محلی ـ دابا، را بر آن نهادند که هر چه دم دستش می آمد، می خورد. شهر بزودی بوسیله نیروی دریایی امپراتوری بریتانیا تسخیر شد که تا سال ١٩٧١ گلویش را چسبیده بود. همینکه انگلیسی ها عقب نشینی کردند، دبی تصمیم گرفت که با شش امارت دور و برش متحد شود و تشکیل امارات متحد عربی دادند.
بریتانیا دبی را درست در زمانی که نفت در آن کشف شده بود با اندوه ترک کرد. شیخ ها ناگهان خود را بر سر دوراهی یافتند. آنها بدویانی بشدت بی سواد بودند که زندگیشان را با شترچرانی در بیابان می گذراندند،اما حالا خودشان را در مقابل طلای عظیمی یافتند. با آن چکار می کردند ؟
دبی در مقایسه با همسایه خود (ابوظبی) فقط چند قطره نفت دارد. بنابراین شیخ مکتوم تصمیم گرفت برای درآمد چیزی بسازد که دائمی باشد. اسرائیل بیابان را شکوفا کرده بود، شیخ مکتوم هم تصمیم گرفت بیابان را شکوفا کند.او شهری ساخت که مرکز توریسم و خدمات تجاری باشد تا پول و استعداد انسانی را از چهارگوشه دنیا فروبلعد. او تمام دنیا را دعوت کرد که با پولهای عاری از مالیات خود به اینجا بیایند. و میلیونها نفر برای غرق کردن ساکنان محلی در پول، که اکنون فقط پنج درصد از جمعیت دبی هستند، سرازیر شدند.
شهری که به نظر می رسد بالغ و رسیده، فقط در عرض سه دهه از آسمان فرود آمده است. مردم دبی تنها در طی یک نسل، ازقرن هیجده به قرن بیست و یک جهیدند. اگر توربزرگ دبی را بگیرید ـ توری که پیشرفته تر ازتمام تورهای بزرگ دنیا است، با تصاویر تبلیغاتی روند این تغییرسیراب خواهید شد. شعار دبی این است “درها را باز بگذارید، مغزها را آزاد کنید” شعاری که راهنمای تور، قبل از اینکه به شما بگویند ململ های شتر نشان بخرید، با لحن کلیپ وارش به شما می گوید. راهنما همچنین می گوید “در اینجامی توانید جنس های اصل بخرید”. از مقابل هر بنای یادبودی که رد می شوید راهنما می گوید “مرکز تجارت جهانی ساخته شده با الطاف … “. اما این یک دروغ محض است. شهر را شیخ نساخته است. شهر را بردگان ساخته اند و هنوز هم در حال ساختن آن هستند.
٣. پشت پرده سیمای ظاهری شهر
سه دبی متفاوت از هم وجود دارد که هر سه در هم تنیده اند .سرمایه گذارانی مانند اسماعیل ، اماراتی های تحت حاکمیت شیخ محمد و خارجی هایی که شهر را ساخته اند و درتله آن افتاده ند. آنها در پشت پرده سیمای شهرقایم شده اند. شما آنها را همه جا می بینید، در دسته های زنجیری که لباس های آبی دلمه بسته از چرک بر تن دارند و در جاهایی که رئیس سرشان داد می کشد. اما به شما آموخته می شود که آنها را نگاه نکنید. شیخ شهر را ساخته است.
کارگران؟ کدام کارگران؟ هر شامگاه صدها هزار مرد جوان که دبی را ساخته اند، سوار بر اتوبوس از محل کار به منطقه مطرودی که یک ساعت با شهر فاصله دارد، برده می شوند. به جایی که دور از مردم در قرنطینه قرار داند. چند سال قبل آنها را با کامیون حمل حیوانات حمل می کردند. اما خارجی ها شکایت کردند که چیز چشم نوازی نیست. بنابراین اکنون آنها را در اتوبوس های فلزی می اندازند که در گرمای بیابان مانند گلخانه است. کارگران مانند اسفنجی که به آرامی چلانده شود، عرق می ریزند.
۴. اعصاب خرد درقصرهای خرید
هوا آنچنان داغ است که کسی بیرون دیده نمی شود. مردم یا در این قصرهای خرید جمع شده اند یا زیر کولرها حمام آفتاب می گیرند. بعد از ده دقیقه، با تاکسی به مرکز شهر رسیدم. در مرکزخرید “هاروی نیکولاس” با دختر فروشنده خسته ای مواجه می شوم که پیراهن حریر ٢٠ هزار پوندی را نشانم می دهد. دختره می گوید “همانگونه که می بینید زیر قیمته” !
به نظر می رسد که وقت در این قصرها نمی گذرد. روز جای خود را به چراغهای درخشان شب می دهد. دبی به بخش هایش خلاصه شده است. دو/ بای یعنی خرید کن. در گرانترین قصرها تقریباً تنها هستم. فروشگاهها خالی اند و صدا در آنها می پیچد. جلوی میکروفون همه می گویند که وضع تجارت روبراه است، اما خارج از ضبط با تحیر نگاهت می کنند. یک فروشنده می گوید “پارسال زیر دست مشتری له شده بودیم، حالا رو ببین”!
بین قصرها چیزی به جز فرش آسفالت وجود ندارد. هر جاده حداقل چهار باند دارد. دبی مانند اتوبانی است که با مراکز خرید نقطه گذاری شده است. اگر هم بخواهی خودت را بکشی، باید روی جاده این کار را بکنی. ساکنان دبی از قصری به قصر دیگر با اتومبیل یا تاکسی می جهند.
می خواهم از یک اماراتی بپرسم در مورد کشورشان که پر از خارجی هاست چه جور فکر می کند؟ اما غیر از سرمایه گذاران و بردگان نمی توانم به بومی های اماراتی نزدیک شوم و چنین چیزی بپرسم. آنها را می بینم که در شهر می چرخند. مردها در رداهای سفید خنک و زنان در چادرسیاه سوزان . غیر ممکن است بتوانم به آنها نزدیک شوم. اینجا زنها از آدم رم می کنند و مردها هتاکانه نگاهت می کنند و با لحن تندی می گویند “دبی خوبه “.
“اینجا بهترین نقطه دنیا برای جوان ماندن است. دولت پول تحصیل را تا سطح دکترا می دهد. هر وقت ازدواج کردند خانه مفت می دهد. خدمات پزشکی رایگان و اگر لازم بود به خارج می برند و پولش را هم می دهند. حتی مجبور نیستند پول تلفن را هم پرداخت کنند. تقریباً هر کس یک خدمتکار، یک پرستار و یک راننده دارد. هیچ وقت مالیات نمی دهند . شما دلت نمی خواهد یک اماراتی باشی ؟”
برای اماراتی ها اینجا مدینه فاضله ای است که الهه ها ، پول های ریخته شده را برایشان جمع می کنند: با گرفتن اجاره بها ازخارجی ها، مالیات پنهان بر تجارت و فرودگاه و فروش آخرین چکه های نفت. بیشتر اماراتی ها برای دولت کار می کنند ودر واقع روی بالش اعتبارات لمیده اند . کار تضمین شده است، اگر اشتباه فاحشی هم بکنند به مال خود آتش زده اند.”
اگر دبی سقوط کند، خاورمیانه بسیار خطرناکتر می شود. صادرات نفت نیست. امید است. مصریهای فقیر، لیبیایی ها و ایرانیان بیچاره بزرگ می شوند و می گویند من میخوام برم دبی. برای منطقه خیلی مهم هستند. آنها دارند نشان می دهند که چطور کشور مسلمان مدرنی باشند. اینجا اثری از بنیادگرایی نمی بینی. اروپایی ها نابودی آنها را آرزو نمی کنند. اگر این مدل وربیفته چی پیش میاد ؟ دبی به سرنوشت ایران ، به سرنوشت اسلامیست ها دچار میشه .”