ما از درون زنگ زده ایم
مرحوم حسین پناهی هنرپیشه فقید میگفت بعد از مرگم مردم من را خواهند شناخت!
شاید بعضی از اشخاص فکر میکردند وی عقل درستی ندارد اینک به بعضی از حرفهای او توجه بفرمایید:
ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!
با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل میکاریم
ماهیها به جهنم!
کندوها پر از قیر شدهاند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس مینازید
ما به پارس جنوبی!
رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای…
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زده ایم!
فوریه 2012 در 08:50
باسلام .مطلب زیبایی بوداز زنده یاد حسین پناهی بایدبگم که این یکطرف واقعیته وتلخ .سمت دیگه ی اون چنین نیست زندگی باتمام شکوهش جاریه وعنصر انسانی باتمام خطاها وافت وخیزهاش اونو پیش میبره منظورشاعرازضمیر ما کلی گویی بوده که سهم برخی وارستگان اززنگزدگان جداس.موفق باشید…
فوریه 2012 در 09:54
با سلام و سپاس از مرحمت شما .