مه
23

بیا پشت آن پنجره

خدایا ! دلم باز امشب گرفته
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم

خدایا ! بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو به سوی دلم
بیا،پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم

خدایا! کمک کن به من
نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سردر آن
کسی اسم رمز شما را نوشته

خدایا! کمک کن
که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش
مبادا بمیرد

خدایا! دلم را
که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته
شبی می فرستم برایت

از : عرفان نظر آهاری





مه
23

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

یاد پدر افتادم که می‌گفت: “نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن.
آدم‌ها که عقیده‌ات را می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. می‌خواهند با عقیده‌ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است.”

جمله گران‌بهای بالا از خانم زویا پیرزاد نویسنده کتاب “چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم” است.
کتابی که بیش از ۳۰ بار تجدید چاپ شده و ده‌ها جایزه ادبی را نصیب خود کرد.کتابی که باید یک‌بار خواند…

جمله بالا رو چند سال پیش خونده بودم توی کتاب ولی این روزها دارم بهش احساس نزدیکی می‌کنم.
سعی می‌کنم زیاد بحث نکنم چون قرار نیست چیزی تغییر کنه وقتی یه نفر فقط قصدش اینه که تاییدش کنی.