فوریه
06

همسری حرف شنو !

مردی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از در آمدش را صرف معاش خود میکرد و در واقع همسر خود را نیز در این مکنت وبدبختی با خود شریک نموده بود

تا اینکه روزی از روزها او به بستر مرگ افتاد و دیگر برایش مسلم گردید که حتما رفتنی است . بنابراین در لحظات آخر ، همسرش را نزد خود خواند از او خواست در آخر عمری قولی برای او بدهد و آن این بود که تمامی پولهایش را داخل صندوقی گذاشته و درکنار جسد وی در تابوت قرارداده تا او بتواند در آن دنیا آنها را خرج کند . همسرش در حالی که با نگاهی شفقت انگیز به شوهر در حال نزع مینگریست ، قسم خورد که به قولش وفا کند

در روز تشییع و درست وقتی که تمامی مقدمات فراهم شده و مامورین گورستان میخواستند میخهای تابوت را بکوبند ، زن فریادی کشید و گفت : ” صبر کنید یک سفارش او مانده که باید به اجرا بگذارم . ” سپس کیسه سیاهی را از کیفش بیرون آورده و آنرا داخل صندوق کوچک درون تابوت قرار داد

خواهر خانم که از شرح ماوقع خبردار بود با لحنی سرزنش آمیز به همسر متوفی گفت : ” مگه عقل از سرت پریده ؟ این چه کاری بود که کردی ؟ آخه شوهرت اون پولها رو چه جوری میتونه تو اون دنیا خرج کنه ؟ “

زن پاسخ داد : ” من فردی با ایمان هستم و قولی را که به همسرم دادم هیچوقت فراموش نکرده ام . اما برای راحتی او ، تمامی پولها رو به حساب خودم واریز کردم و براش یه چک صادر کردم که بعده نقد کردنش ، بتونه خرجشون کنه “

هیچ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید

دیدگاهی داده نشده است.

خوراک دیدگاه ها   نشانی بازتاب

دیدگاهتان را بیان کنید.