ژوئن
28

فقط ماییم که میریم بهشت !

توریستی از ایران که به اسپانیا سفر کرده بود، خاطره جالبی رو تعریف کرد:
می گفت : در یکی از روستاهای اسپانیا وارد قهوه خانه ای شدم و برای خود و همراهم قهوه سفارش دادم .
در حالی که روی میز منتظر سفارشمان بودیم، در کمال تعجب دیدیم که بعضی از مشتریان جلوی پیشخوان آمده و در حالی که خودشان تنها بودند سفارش دوتا چایی و یا دوتا قهوه می داند و می گفتند: یکی برای خودم و یکی برای دیوار !
از نوع سفارش در حیرت ماندیم !
متوجه شدیم که بعد از هر اینگونه سفارش پیشخدمت یک برگه کوچک که روی آن چای و یا قهوه نوشته است به دیوار پشت سرمان چسپاند !
و جالب اینکه دیوار پشت سرما پر از این برگه ها بود !
در ذهنمان هزاران فکر به وجود آمد که دلیل اینکار چیست و این حرکت یعنی چه ؟ !
در افکار خود غوطه ور بودیم
آدم فقیر و ژنده پوشی وارد قهوه خانه شد و سفارش یک قهوه داد.
اما با این جمله : ” ببخشید بی زحمت یک قهوه از حساب دیوار ” !
و پیشخدمت یکی از کاغذها را روی آن قهوه نوشته بود از روی دیوار برداشت و پاره کرد و یک قهوه به آن مرد فقیر داد، بدون آنکه از آن مرد پولی بگیرد.
ظاهرا این فقط ماییم که میریم بهشت …….

هیچ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید

دیدگاهی داده نشده است.

خوراک دیدگاه ها   نشانی بازتاب

دیدگاهتان را بیان کنید.