سپتامبر
01

هر آدمی باید یک …..

هر آدمی باید یک «در» داشته باشد.
یک در، که هروقت لازم شد آن را ببندد.
ببندد و هراس و دلواپسی و هیاهوی دنیای بیرون را پشت آن در بگذارد و برود توی خودش،
توی زندگی خودش که صدای زنگ‌های مختلف و فکر ِکارهایِ نکرده و نگرانی آدم‌های دوروبر و هزار و یک چیز دیگر توویش نیست.
خودش است و خودش که دلواپس هیچ‌چیز نیست.
می‌تواند بخوابد، بنشیند، جست‌وخیز کند، فکر کند، فکر نکند، از ته دل بخندد،
بغضش را بترکاند و های‌های گریه کند و به هیچ‌کس جواب ندهد که چرا.
بمیرد و به هیچ‌کس بدهکار نباشد که چرا.
بماند پشت درش و درش را هیچ‌کس باز که نه، لگد که هیچ، تقه هم نزند.
اصلا برود پشت درش و درش را ببندد و فراموش شود.
حتا دلواپس این نباشد که در یادها هست.
یعنی که خاطره‌ی بودنش را هم از توی مغز و دل آدم‌ها جمع کند و با خودش ببرد پشت درش؛
که هیچ تکه‌ای از وجودش بیرون در جا نمانده باشد.

هیچ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید

دیدگاهی داده نشده است.

خوراک دیدگاه ها   نشانی بازتاب

دیدگاهتان را بیان کنید.